فرهنگ مهدويت و دکترين انتظار
فرهنگ مهدويت و دکترين انتظار
فرهنگ مهدويت و دکترين انتظار
گفت و گوي غير حضوري فصل نامه ي فرهنگ پويا با علامه استاد مصباح يزدي (دامت برکاته)
اشاره:
آيت الله مصباح: اصطلاح دکترين در اصل واژه اي يوناني به معناي تدريس و يا محتواي درس مي باشد. اين واژه از يونان به ساير نقاط اروپايي انتقال پيدا کرد و در دو سطح عام و خاص مصطلح شد. اصطلاح عام آن که در حوزه هاي مختلف معرفتي و فکري و اعتقادي به کار مي رود، و اصطلاح خاص آن که به حوزه هاي علوم سياسي و اجتماعي اختصاص دارد. اصطلاح عام آن به معناي اعتقادات يا انديشه هايي است که در يک مکتب فکري و يا در يک مذهب اقتصادي يا سياسي، جايگاه برجسته اي دارد. و حتي اگر برخي از عقايد يک دين و مذهب برجسته تر باشد و جنبه محوري پيدا کند، به آن ها نيز دکترين اطلاق مي شود. مثلا در مسيحيت موضوع «تثليث» يک محور است که گاهي کلمه دکترين را درباره آن هم به کار مي برند و به آن «دکترين تثليث» مي گويند. اين اصطلاح عام که حتي در عقايد، اديان، مذاهب و مکاتب علمي و فلسفي به کار مي رود. اما اصطلاح خاص دکترين عبارت از يک ويژگي خاص، نظريه و مجموعه افکاري است که جنبه ي کاربردي گسترده و وسيع داشته باشد. تفاوت دو اصطلاح اين است که در اصطلاح دوم کاربرد و ظهور آن در عمل لحاظ مي شود. اگر چيزي جنبه عملي نداشته باشد و صرفا يک فکر نظري خالص باشد طبق اصطلاح دوم به آن دکترين نمي گويند. بنابراين دکترين هايي که بر اساس اصطلاح دوم، مثل دکترين هاي اقتصادي و يا دکترين هاي سياسي گفته مي شوند، يک انديشه و مجموعه افکار خاصي هستند، که بايد در عمل پياده شود.
منظور از مهدويت يعني طريقه، فکر و اعتقادي که منتسب به حضرت مهدي (عج) است. براي اين انتساب کوچک ترين نسبت کافي است. يعني يک طريق منسوب به حضرت مهدي و يا فکري و عقيده اي که منسوب به ايشان است. ممکن است نسبت آن از اين جهت باشد که اصلا محور آن فکر حضرت مهدي (عج) است، اين را مهدويت مي گوييم. بنابراين مهدويت يعني معتقد بودن و منسوب بودن امري و حقيقتي به وجود حضرت مهدي. اما گاهي در نسبت بيش از اين حيثيت لحاظ مي شود، يعني منظور اين است که رفتار هم بايد رفتار مهدي پسند باشد و يا رفتاري باشد که از او الگو و الهام گرفته شده باشد.
آيت الله مصباح: درمورد ترکيب واژگان دکترين و مهدويت به نظر مي رسد، اگر ما طبق اصطلاح اول که براي دکترين گفتيم، يعني يک فکر يا اعتقادي که در ميان مجموعه اي از عقايد جايگاه برجسته و مشخصي دارد، دکترين مهدويت در اين صورت يعني نظريه اي که در ميان نظريات، برجسته است. دکترين با اين بيان، مساوي با تئوري مي باشد؛ البته تئوري خاصي که تلاش ويژه اي نسبت به آن مي شود.
معمولا ترجمه اي هم که براي آن در عربي مي شود «النظريه المهدويه» است. بنابراين نزديک ترين معنايي که براي دکترين در اين جا مي شود در نظر گرفت معناي تئوري و نظريه است. اما اگر منظور از واژه ي مهدويت، مجموع افکار و عقايد و رفتارهايي باشد که انتساب به حضرت مهدي (عج) پيدا مي کند، ديگر نمي شود تئوري مهدويت و يا دکترين مهدويت گفت. اگر ما بخواهيم درمورد مجموعه مطالبي که مربوط به حضرت مهدي صلوات الله عليه هست، اصطلاح خاصي به کار ببريم، به نظر بنده «فرهنگ مهدويت» مناسب تر است. ولي اگر منظور از دکترين، معناي دوم آن باشد يعني آن نظريه اي که بيشتر جنبه ي کاربردي دارد و در عمل خود را نشان مي دهد، آن هنگام براي مهدويت بايد رفتاري را از سوي خود نسبت به حضرت مهدي (عج)، تعريف کنيم. اين را دکترين مهدويت مي گويند. اگر بخواهيم حتما روي کلمه دکترين تکيه کنيم، مناسب است آن رفتاري که به عنوان دکترين مهدويت توصيه مي کنيم همان مفهوم انتظار باشد. و بگوييم فرهنگ مهدويت و دکترين انتظار.
آيت الله مصباح: آن چه که همراه با واژه مهدي به ذهن مي آيد، اين است که کسي در آخرالزمان ظهور و زمين را از قسط و عدل پر مي کند يملأ الله به الارض قسطا و عدلا. اين حقيقت چند پيش فرض دارد. ما جوامعي داريم که در همه عالم پراکنده هستند اين جوامع بايد به شکلي در بيايند که امکان گسترش قسط و عدل در آن جوامع وجود داشته باشد. يعني پيش فرض اين اعتقاد اين است که اين جوامع از وصف جهاني بودن برخوردار خواهند شد. بر همين اساس، عده اي معتقدند که تئوري مهدويت با تئوري جهاني شدن تلازم دارد. تقريبا همين طور هم هست، اما تلازم دو مفهوم مساوي نيست زيرا جهاني شدن شکل هاي مختلفي دارد، و يکي از شکل هاي آن با مهدويت تحقق پيدا مي کند.
جهاني شدن را گاهي به صورت يک فرضيه و گاهي نيز به صورت يک ايده در نظر مي گيريم. يعني گاهي امکان تحقق آن را بررسي مي کنيم ولي هنوز قابل اثبات نيست، و گاهي دلائلي براي آن مي آوريم و به صورت نظريه در مي آيد. وقتي نظريه جنبه کاربردي پيدا کند مي شود به آن واژه دکترين را اطلاق کرد. پس در مهدويت يکي از مولفه هاي آن جهاني شدن است. در آن زمان بايد يک حکومت مرکزي وجود داشته باشد تا همه جهان تحت آن حکومت اداره شود، و دستورات آن کسي که در رأس حکومت قرار مي گيرد نافذ باشد. در مهدويت علاوه بر جهاني شدن به معناي ارتباطات اقتصادي يا ارتباطات علمي يا ارتباطات تکنولوژيک، بايد يک نوع وحدت سياسي نيز وجود داشته باشد. يعني حکومت واحدي بايد تشکيل شود که در رأس آن حکومت حضرت مهدي صلوات الله عليه قرار دارد.
آيت الله مصباح: البته اين دو عامل کافي نيست. اگر ما تصور کنيم که تلاش بشر و جوامع براي ايجاد يک حکومت واحد جهاني مانند همين حکومت هايي که اکنون در جهان هست، نوعي از فرهنگ مهدويت است، اشتباه کرده ايم. در مهدويت يک عنصر سوم و محوري نيز وجود دارد. اين حکومت به دست يک پيشواي معصوم که خطاناپذير است، اداره مي شود. هيچ وقت اين عصمت از افراد عادي بشر بر نمي آيد. اين شخص بايد از جانب خداوند تاييد شده باشد. و اين همان امام معصوم است. بنابراين مي توانيم بگوييم مفهوم مهدويت برآيندي از سه مؤلفه هست و آن اين است که جوامع جهاني با هم ارتباط پيدا کرده، و حکومت واحدي بر جهان حاکم مي شود که در رأس آن حکومت يک مرد الهي که مورد تاييد الهي است و امام معصوم ناميده مي شود - حکومت خواهد کرد.
آيت الله مصباح: در اعتقادات شيعه و در بيشتر فرقه هاي اسلامي اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عج) وجود دارد تا آن جا که بسياري از علماي اهل تسنن کتاب ويژه اي درباره حضرت مهدي (عج) نوشته و رواياتي را که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره ايشان فرموده اند جمع آوري نموده اند. اين مسئله آن قدر روشن است که مي شود گفت انکار مهدي (عج) در فرقه هاي اسلامي يک فکر انحرافي به شمار مي آيد. در اديان توحيدي و به خصوص در اديان ابراهيمي نيز اعتقاداتي درباره مصلحي از ميان فرزندان انبياء که در آخرالزمان خواهد آمد، وجود دارد. مانند مسيحيان که معتقدند شخص حضرت عيسي بن مريم (ع) باز خواهند گشت و جهان را پر از عدل و داد مي کنند. اين در اعتقادات شيعه نيز وجود دارد که نزول حضرت مسيح با ظهور امام دوازدهم، همراه هست، اگر بنا بر مسامحه باشد، اندکي وسيع تر، ساير اديان و مذاهب - حتي از اديان آسماني نباشند - نيز معتقدند که زماني يک انسان برتر پيدا مي شود و عالم را اصلاح خواهد کرد. اين نيز نوعي عقيده به مهدويت است. بنابراين اگر ما مهدويت را به عنوان يک فکر عامي تلقي کنيم که در ساير اديان و مذاهب هم وجود دارد، منتها با اين تفسير که مصلحي ظهور خواهد کرد و زمين را از لوث ظلم و ستم پاک خواهد کرد، اين يک نوع اعتقاد عام به مهدويت است. ما مصداق آن را حضرت مهدي (عج) مي دانيم، و آن ها مصاديق ديگري براي آن قائل هستند. به اين صورت اعتقاد به مهدويت يک اعتقاد عام بين الاديان مي شود. همان طوري که اعتقاد به توحيد اعتقاد به نبوت بين اديان توحيدي و مخصوصا اديان ابراهيمي مشترک است، مهدويت هم يک اعتقاد مشترک بين همه اديان توحيدي و يا حتي بعضي از اديان غير توحيدي مي باشد.
آيت الله مصباح: طبق عقايد ما شيعيان و به تعبير معروف خواجه نصير الدين طوسي (ره) حضور امام لطف و غيبت او از ناحيه ما مي باشد. علت غيبت امام دوازدهم ناسپاسي مردم است. اگر مردم قدر امام را دانسته بودند و از ساير ائمه پيروي کرده بودند ديگر لزومي نداشت امام دوازدهم غايب بشود. حتي اگر حق ائمه به جا آورده شده بود، خداوند عمر آن ها را خيلي طولاني تر مي کرد تا نقش مهم تري را در رهبري مردم ايفا کنند. در خطبه حضرت زهرا (س) هست که اگر کار را به دست علي سپرده بوديد نمي گذاشت که ظلمي در عالم باقي بماند.
بنابراين، علت اين که امام دوازدهم غايب شدند اين بود که مردم ناسپاس بودند، و اگر حضور داشتند همان رفتار را با ايشان مي کردند که با پدرانشان کردند. اين است که خداي متعال ايشان را براي روزي که جامعه آمادگي پذيرش امامت ايشان را داشت باشد، ذخيره نمود. از همين جا وظيفه ي ما مشخص مي شود. توصيه اي که در زمينه اعتقاد به حضرت مهدي وجود دارد و آن را به عنوان يک دکترين و توصيه هاي رفتاري و دستوري در مي آورد، اين است که ما بايد کاري کنيم که ظلم و جورها، حق ناشناسي ها و ناسپاسي هايي که نسبت به آن ها روا داشته مي شد، جبران شود، يا لااقل ادامه پيدا نکند، تا زمينه اي براي ظهور آن حضرت فراهم گردد.
آيت الله مصباح: هدفي بالاتر و برتر وجود دارد، زيرا خوردن و خوابيدن راحت براي بسياري از حيوانات نيز ميسر است. بسياري از حيوانات کوچک که ما آن ها را خيلي به حساب نمي آوريم از لحاظ نظم و انضباط، از جهت برقراري عدل و داد خيلي منظم تر از انسان ها زندگي مي کنند. مانند زنبور عسل که در کندو زندگي منظمي دارد اگر بنا باشد انسان بعد از هزاران سال آمدن انبياء و بزرگان و به شهادت رسيدن شهيدان و ظهور منجي عالم بشريت زندگي شبيه زنبور عسل داشته باشد، پس تفاوت انسان با حيوان در چيست؟! حضرت امام خميني (رضوان الله عليه) بارها تأکيد مي فرمودند ما انقلاب کرديم براي اين که حکومت اسلامي تشکيل شود، حکومت اسلامي تشکيل مي شود تا با ظلم و ستم مبارزه کند و حق هر کسي را به صاحب حق برساند، ولي تازه اين اول کار است. هدف بالاتر از اين ها است. خداوند در سوره نور آيه شريفه ي 55 مي فرمايد: وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا يعبدونني لا يشرکون بي شيئا. ما وعده داديم به آن کساني که اهل ايمان و عمل صالح هستند و در ايمانشان خدشه اي نيست و در رفتارشان نادرستي و ناثواب نيست، چنين کساني پيروز خواهند شد. اين چنين انسان هايي را ما با رفاه و آسايش متنعم مي کنيم ترس و ناامني را از آن ها بر مي داريم تا زندگي راحت و آسوده اي داشته باشند اما کار به اين جا تمام نمي شود سپس مي فرمايد: يعبدونني لايشرکون بي شيئا، با فراهم شدن چنين زندگي توام با رفاه و آسايش و تحت لواي عدل و داد براي انسان، هدف اصلي بايد دنبال شود. اين حقيقت مقدمه اي است براي انسان ها که بتوانند در چنين جامعه اي به هدف آفرينش خود برسند، زيرا انسان براي اين آفريده نشده که خوب بخورد، خوب بپوشد و راحت زندگي کند، بلکه انسان آفريده شده که با رفتار اختياري خود لايق مقام قرب الهي شود. خدا در نهاد اين موجود استعدادهايي را قرار داده تا او بتواند با رفتارهاي اختياري خود و در مسير بندگي و اطاعت خدا به جايي برسد که آن مقام جانشيني خداست. هدف اصلي زمينه رشد و تکامل معنوي انسان ها است، تا به اين وسيله بتوانند بيشتر با خدا آشنا شوند و هر گونه پرستش غير خدا از زندگي انسان ها رفت بربندد. زيرا پرستش مخصوص الله مي باشد. ريشه ظلمي که انسان ها بعضي بر بعضي ديگر روا مي دارند خودپرستي و فراموش کردن خدا مي باشد.
آيت الله مصباح: جواب اين سؤال را در اين فراز از دعاي افتتاح جستجو مي کنيم: «اللهم انا نرغب اليک في دوله کريمه، تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله». يعني پروردگارا ما علاقه داريم که دولت کريمه اي، دولت بسيار با کرامت و با ارزشي تحقق بيابد که به واسطه آن دولت اسلام عزت مي يابد و نفاق سرکوب مي شود. ويژگي هاي اصلي که در اين دعا براي حکومت و دولت ذکر شده يکي «عزت اسلام» و ديگري «ذلت نفاق» است. عجيب است که نمي فرمايد تذل بها الشرک، تذل بها الکفر، بلکه مي فرمايد تذل بها النفاق و اهله. چون بدترين دشمن براي تشکيل يک حکومت صالح عوامل نفاق دروني است. دشمني که آشکارات دشمني مي کند و در مقابل مردمي صف آرايي بکند، چندان مقابله با آن مشکل نيست، چون دشمن شناخته شده است، آدم تکليف خود را با او مي داند، اما آن چه حرکت هاي اصلاحي جوامع را به ناکامي مي کشاند و گاهي آثار معکوسي را بر آن مترتب مي کند، عوامل نفاق است. کساني که در ظاهر تظاهر به طرفداري از حکومت حق مي کنند، و مي گويند که طرفدار اسلام و انبيا هستند ولي در باطن بزرگ ترين ضربه را به ريشه ي اسلام مي زنند، اين ها به خاطر نقاب هايي که دارند زود شناخته نمي شوند و معلوم نمي شود که چه کسي دشمن و چه کسي دوست است. لذا بزرگ ترين آفت براي يک جامعه شايسته، وجود منافقين است، افراد نقاب داري که به نام طرفداري از اسلام در درون جامعه اسلامي زندگي مي کنند، در واقع بزرگ ترين لطمه را به ريشه ي اين درخت مي زنند.
آيت الله مصباح: اجازه بدهيد روايتي از کتاب «الغيبه مرحوم نعماني برايتان بخوانم. در جلد اول اين کتاب صفحه ي 692 حديثي از فضيل بن يسار است که از حضرت امام صادق (ع) نقل مي کند، که فرمودند: «موقعي که قائم ما قيام بفرمايد از جهل و ناداني و نابخردي مردم آن چنان با سختي هايي مواجه مي شود که حتي پيغمبر اکرم (ص) هم با اين سختي ها مواجه نشد.» - حديث معروفي است که شيعه و سني نقل کرده اند که هيچ پيامبري به اندازه ي پيغمبر اکرم (ص) اذيت نشد - امام صادق (ع) مي فرمايد: «اذيتي که امام زمان (عج) از دست مردم زمان خودش خواهد ديد، بيش از اذيتي است که پيغمبر از کفار قريش کشيد.» ما تصور مي کنيم حضرت بقيه الله (عج) وقتي تشريف مي آورند در ظرف چند ساعت همه مشکلات حل شده و دنيا گلستان مي گردد و ايشان با هيچ مشکلي مواجه نخواهد شد. وقتي اين را فضيل بن يسار از حضرت مي شنود، تعجب مي کند، و به حضرت مي گويد: «يابن رسول الله اين ديگر چه مسأله اي است؟» در ادامه حضرت مي فرمايد: «علت اين که حضرت ولي عصر (عج) بيشتر از زمان حضرت رسول (ص) رنج مي برد، اين است که پيغمبر اکرم (ص) وقتي مبعوث شد بر مردمي که سنگ و چوب مي تراشيدند و مي پرستيدند، مبعوث شد. با چنين مردمي بحث کردن و قانع کردن آن ها، به اين که بت، خدا و قابل پرستش نيست کار مشکلي نبود، زيرا هر عاقلي مي فهمد سنگي که خودش آن را تراشيده اين خدا نمي شود. حتي مي توانستند امتحان کنند و از او يک چيزي بخواهند، وقتي نمي توانست انجام دهد، باطل بودن آن ها مشخص مي شد. پيغمبر (ص) هر مشکلي داشت، با مردم دنيا پرستي بود که منافعشان را در خطر مي ديدند. وگرنه از نظر فکري مشکلي نداشت. اثبات حقانيت خود و بطلان مذهب آنها راحت بود. اما وقتي امام دوازدهم ظهور مي فرمايد با مردمي مواجه مي شوند که همه خودشان را عالم مي دانند. قرآن را به رأي خودشان تفسير مي کنند و مي گويند: «قرائت ما از قرآن اين است، آن چه شما مي گوييد از قرآن نيست!» عده اي براي حضرت از قرآن استدلال مي کنند و مي گويند: «اين قرائت شماست و قرائت ما غير از اين است!» و حتي به اين هم اکتفا نمي کنند، بکله با امام زمان (عج) به بحث مي نشينند. مي گويند: «حرف شما و قرائت شما درست نيست، قرائت ما درست است!» در اين زمان هر چه امام عصر (عج) دليل بياورد که اين لفظ معنايش اين مي شود، در پاسخ به حضرت مي گويند: «بسيار خوب اين قرائت شما است و قرائت ما غير از اين است. تو مي گويي قرآن مي فرمايد: بايد نماز خواند، روزه گرفت، حج رفت، جهاد کرد، احکام جزايي را بايد اجرا کرد، دست دزد را بايد بريد، محارب را بايد مجازات کرد، اين ها همه قرائت شماست، اما قرائت ما غير از اين است، خدا کار بشر را به خودش واگذار کرده. گفته شما را هم قبول کنيم. تمدن و فرهنگ شما را هم قبول داريم هر تمدني مي خواهيد ايجاد کنيد اما قرائت ما از اسلام اين است!»
بر همين اساس است که امام معصوم (ع) فرموده اند، زجري را که امام زمان (عج) از مردم دوران خودشان مي بينند، بيشتر از آزار و اذيتي است که پيامبر خدا (ص) از جاهلان قريش ديدند.
منبع: ماهنامه ي پويا شماره ي(5)
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}